@ - شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
 
***** HOSSEIN ARYAN FAR *****

 آلوسی مفسر مشهور اهل سنت ( خوارج )  : عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ،صدا زد:« یا ابتاه »علی (ع) ناگهان ازجابرخاست  وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید. تفسیر آلوسی:124/3 

نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم  شیعه  وجود داشته است.

 

 

 


« جمعه 92/1/9 » « @ » « » C o m m e n t »

قاتل حضرت فاطمه الزهرا س چه کسی بود ؟

پاسخ:

در باره شهادت حضرت زهرا (س) احادیث فراوانی است. که به چند حدیث اشاره می­کنیم.

در کتاب اختصاص شیخ مفید از عبدالله سنان از امام صادق (ع) روایت می­کند:

ابوبکر در رد فدک برای زهرا نامه نوشت. زهرا در حالی که نوشته را در دست داشت، عمر در راه به او رسید، گفت: دختر محمد! این نوشته چیست؟ حضرت فرمود: این نوشته ای است که ابوبکر در رد فدک برایم نوشته است. عمر گفت: بده به من. زهرا(س) حاضر نشد نوشته را به او بدهد. در این هنگام عمر لگدی به زهرا(ع) که فرزند پسری به نام محسن در شکم داشت، کوبید. در اثر این ضربه زهرا (س) محسن را سقط کرد. سپس عمر او را سیلی زد. گویی هم اکنون به گوشواره های گوشش می نگرم که در اثر آن سیلی شکست. سپس نوشته را برداشت و پاره کرد. زهرا (س) به خانه رفت و هفتاد و پنج روز بر اثر آن ضربت مریض بود تا شهید شد. (1)

در حدیث دیگری در همین کتاب ذکر شده که امام صادق می فرماید : عمر با جدمان علی (ع) و فاطمه و امام حسن و امام حسین (ع) مبارزه کرد که در نتیجه کارهایش منجر به شهادت آن ها شد. (2 )

مفضل در حدیثی از امام صادق(ع) نقل می کند :برای بیعت با ابوبکر، عمر با حالتی خشم و غضب با خالد و قنفذ آمدند در خانه علی (ع)قنفذ دستش را وارد خانه کرد تا در را باز کند . عمر با تازیانه چنان به بازوی زهرا زد که همچون بازوبند روی بازویش حلقه زد . لگدی به درکوبید که به شکم فاطمه (ع)خورد، در حالی محسن شش ماهه را در شکم داشت. سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ و.. چنان به زهرا سیلی زدند که گوشواره اش شکست. فاطمه بلند بلند می گریست. پدر خود را صدا می زد(3) به سبب لطمه هائی که به حضرت وارد شد و محسن سقط شد. زهرا بیمار شد و از دنیا رفت (4 )( شهید شد).

به کتاب رنج های حضرت زهرا، سید جعفر مرتضی ویورش به خانه وحی، نوشته آیه الله جعفر سبحانی و

الدلیل الغراء علی شهاده الزهراء، نوشته آیه الله سبحانی مراجعه نمایید.

پی نوشت ها:

1. رنج های حضرت زهرا، سید جعفرمرتضی، ص155 ،قم ،انتشارات تهذیب ،1382 ه ش ،چاپ سوم ،ترجمه محمد سپهری .

2. همان.

3. همان، ص 605.

4 .همان ص496 .

 

چرا حضرت علی ع در برابر چنین حادثه ای واکنش نشان نداد و انتقام حضرت فاطمه الزهرا س را نگرفت ؟

پاسخ:

نخست به علل سکوت امام علی (ع) در برابر خلفا اشاره می شود و سپس بر این مطلب اشاره می شود که چرا امام علی (ع) در برابر اهانت به حضرت زهرا (س) سکوت نمود .

یکی از بخش های مهم زندگانی امام علی (ع) دوران سکوت 25 ساله او در برابرخلفای سه گانه است. این امر بدان معنا نیست که امام از حق خود دفاع نکرد و خلفا را تأیید می نمود، بلکه سکوت امام در راستای حفظ وحدت اسلامی،(1) حفظ دین (2) و فراهم نبودن شرایط قیام بود. (3) لذا خود امام بار ها به علل سکوت خود تصریح و یاد آور شد که حق وی را غصب نموده اند، اما جهت مصالح عمومی سکوت می نماید. در این جا به برخی سخنان امام علی (ع) اشاره می شود:

1. امام هنگامی که برای سرکوبی پیمان شکنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد کرد و فرمود: «هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، ‌قریش با خود کامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را - که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم- از حق ما باز داشت، ‌ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و کوچک ترین فرد آن را وارونه می‌کند» . (4)

2. از آن جا که بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند؛ بعد از در گذشت پیامبر اسلام پرچم «ارتداد» را بلند کردند و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند و با گرد آوری نیروی نظامی مدینه را به شدت مورد تهدید قرار دادند.

به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با «مرتدان» و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی ، ‌هرگز صحیح نبود که امام پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام کند.

حضرت در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید: «به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) و خلافت را از من دور سازند!‌ تنها چیزی که مرا ناراحت کرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد (ص) را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،‌ چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زایل و تمام می شود، همان طور که «سراب» تمام می‌شود و یا ابرها از هم می پاشند. پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا این که جلو نادرستی و تباهکاری گرفته شده و دین پابرجابماند» . (5)

3. علاوه بر خطر مرتدین، ‌مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند: «مسیلمه کذاب»، «طلیحه» و «سجاح» نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند. نیز خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد.

با در نظر گرفتن نکات مذکور، به خوبی روشن می‌شود که چرا امام بعد از آن که مکرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض کرد،‌ صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعه اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد، ‌و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید، ‌هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران بیفتد. (6)

سکوت امام در برابر شکنجه حضرت زهرا (س) نیز در راستای سکوت 25 ساله امام شکل گرفته است. بی تردید علی(ع) یکی از شجاع ترین انسان‌ها بود . عدم دفاع امام مبتنی بر ترس از مرگ و یا بی اعتنایی در برابر شکنجه حضرت زهرا (س) نبود، بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرایط دفاع فراهم نبود . امام قدرت لازم برای احقاق حقوق از نظر اجتماعی و یاران را نداشت.

البته قدرت دفاع نداشتن، ‌به معنای ضعف و ترس حضرت نیست، بلکه مقصود این است که به خاطر مصالحی، در موضوع حق حاکمیت بر مسلمانان که بزرگ ترین حق حضرت و حق مردم مسلمان بود، سکوت کرد، در مسایل شخصی مانند شکنجه حضرت زهرا و شکنجه خود نیز سکوت کرد. و این روش امامان دیگر نیز بوده است که در مصالح اسلام و مسلمانان از حقوق خود گذشته و حتی جان خود را فدا نموده و بعضاً راضی شدند که خانواده شان اسیر شود.

این مسئله را در پاسخ حضرت علی (ع) به فاطمه (س) در همین موضوع می یابیم. حضرت زهرا (س) بعد از بیان خطبه در مسجد النبی (ص) خطاب به علی (ع) عرض نمود: ای فرزند ابی طالب! ‌آیا مانند کودکی که در جنین است،‌ پرده پوشیده و در خانه نشسته ای، مانند کسی که به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهای بازها را در هم می شکستی، اما اکنون از پر و بال های مرغان ناتوان فرو مانده ای! اینک فرزند ابی قحافه... آشکارا با من دشمنی می ورزد و به سختی در سخن من می‌تازد! (7)

علی (ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشانید ، ای دختر برگزیده عالمیان و یادگار پیامبر آخر الزمان!‌ من که در دینم هرگز سستی نورزیدم و از حدّ توانم دور نشده ام ... آنچه را که برای شما (در آخرت) مهیا و آماده شده، برتر از آن است که از دست شما گرفتند. بنا بر این مسئله را به خدا وا گذارید. (8)

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 72، سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری ،ص 182. ناشر صدرا.

2. شرح ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، چاپ : أول، سال چاپ : 1378 - 1959 م، ناشر : دار إحیاء الکتب العربیة - عیسى البابی الحلبی و شرکاه ج 17 - 18، ص 107؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.

3. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی ،تحقیق : طه محمد الزینی، ناشر : مؤسسة الحلبی و شرکاه للنشر و التوزیع، ص 15.

4. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 1، ص 308، چاپ : أول، سال چاپ : 1378 - 1959 م، ناشر : دار إحیاء الکتب العربیة ، عیسى البابی الحلبی و شرکاه .

5. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ،ص 1039 ، نامه 62، تهران، چاپ آفتاب.

6. جعفر سبحانی، ‌فروغ ولایت، ‌ص 151 - 173، انتشارات صحیفه ، چاپ اول ، سال 1368؛ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ‌ص 63 - 71 ،

7. عزالدین حسینی زنجانی، شرح خطبه حضرت زهرا (س). ناشر موسسه بوستان کتاب، چاپ دهم ، 1387ج 2، ‌ص 332 .

8. شرح خطبه حضرت زهرا (س) ، ج 2، ص 333 - 334.


« شنبه 92/1/3 » « @ » « » C o m m e n t »

1- الدعاء.. وهو أعظم دواء، وأنفع علاج لکل بلاء.. یا أیها التائب.. یا أیتها التائبة یامن یرید ترک الذنوب..إرفع یدیک إلى الذی یسمع الدعاء ویکشف البلاء... لعل الله أن یرى صدقک ودموعک وتضرعک فیعینک ویمنحک القوة على ترک الذنوب قال تعالى: وقال ربکم أدعونی استجب لکم وقال {أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ

2- المجاهدة... لا تظن أن ترک المعصیة یکون بین یوم ولیلة.. إن ذلک یحتاج إلى مجاهدة وصبر ومصابرة، ولکن إعلم أن المجاهدة دلیل على صدقک فی ترک الذنوب وربنا تبارک وتعالى یقول والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وإن الله لمع المحسنین.

3- معرفة عواقب المعصیة ونتائجها... إنک کلما تفکرت فی النتائج المترتبة على الذنوب فإنک حینها تستطیع ترکها.. فمن عواقب الذنوب (الهم والغم والحزن والاکتئاب والضیق والوحشة بینک وبین الله وغیرها من عواقب الذنوب..

4- البعد عن أسبابها ومقویاتها، فإن کل معصیة لها سبب یدفع لها ویقویها، ویساهم فی الاستمرار فیها، ومن أصول العلاج البعد عن کل سبب یقوی المرض.

5- الحذر من رفیق السوء، فإن بعض الشباب یرید ترک المعصیة ولکن صدیقه یدفعه وفی الحدیث الصحیح) المرء على دین خلیله فلینظرأحدکم من یخالل(.

6- تذکر فجأة الموت, کل نفس ذائقة الموت فهل تخیلت أن الموت قد یأتیک وأنت تنظر إلى القنوات ؟؟ لو جائک الموت وأنت نائم عن الصلاة ؟؟ حینها ماذا تتمنى ؟؟ حتى إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون - لعلی أعمل صالحا فیما ترکت .

7- تذکر عندما توضع على مغسلة الأموات.. عندما توضع على السریر لکی یغسلونک.. وأنت جثة هامدة.. لا تتحرک.. وهم یحرکونک..هناک لن تنفعک الذنوب ولا السیئات.

8- تذکر عندما تحمل على الأکتاف.. سوف یحملونک وأنت جنازة... فیا سبحان الله أین قوتک ؟؟ أین شبابک ؟ أین کبریائک ؟ أین أصدقائک ؟؟ لن ینفعک هناک إلا عمل صالح قد فعلته.

9- تذکر عندما توضع فی القبر.. هناک یترکک الأهل والأصحاب ولکن أعمالک ستدخل معک فی قبرک.. فیا ترى ما هی الأعمال التی ستکون معک فی قبرک.. هل هی القنوات؟ والملهیات ؟ والصور والمجلات؟؟

10- تذکر العرض على الله (واتقوا یوما ترجعون فیه إلى الله). (یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خافیة) ..

11- إذا أردت أن تترک المعصیة فتذکر المرور على الصراط.. ذلک الجسر الذی یوضع على متن جهنم.. (أحد من السیف.. وأدق من الشعرة) قال تعالى (وإن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا.).

12- تذکر المیزان الذی یوضع یوم القیامة، وتوزن فیه الحسنات والسیئات.. إنه میزان دقیق).. ونضع الموازین القسط الیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا وإن کان مثقال حبة من خردل أتینا بها وکفى بنا حاسبین)..

13- تذکر الحوض الذی یکون لنبینا صلى الله علیه وسلم، طوله شهر وعرضه شهر, أحلى من العسل وأبیض من اللبن، وأطیب من المسک، من شرب منه شربة لم یظمأ بعدها أبدا، إن ذنوبک قد تمنعک من الشرب من ذلک الحوض، فاترک الذنوب الآن.

14- معرفة حقارة الدنیا (وما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور) فکیف تؤثر الدنیا الحقیرة على الآخرة الباقیة، التی لانهایة لها، کیف تعمل معصیة قد تحرمک من جنة عرضها السماوات والأرض ؟؟

15- الإرادة القویة، لابد أن تکون صاحب إرادة قویة.. لکی تقوى على ترک الذنوب والشهوات.

16- تذکر اسم الرقیب (وکان الله على کل شیء رقیبا) فالله یراقبک.. ویعلم بحالک.. ویراقبک تحرکاتک.. ونظراتک.. وسمعک.. وقلبک (والله یعلم مافی قلوبکم) فإذا دفعتک نفسک للذنوب فقل لنفسک) إن الله یرانی.)

17- احذر من أن تکون من هؤلاء: قال صلى الله علیه وسلم(لیأتین أقوام من أمتی بحسنات أمثال جبال تهامة یجعلها الله هباء منثورا.. قال الصحابة : من هم یا رسول الله ؟ قال : أما إنهم مثلکم یصلون کما تصلون ویصومون کما تصومون ولهم من اللیل مثل مالکم ولکنهم إذا خلو بمحارم الله انتهکوها )..

18- تذکر شهادة الجوارح علیک.. تذکر یا أخی قبل أن تفعل أی معصیة أن الجوارح التی سوف تعمل المعصیة بها أنها ستشهد علیک وستفضحک لیس هنا بل فی أرض المحشر (الیوم نختم على أفواههم وتکلمنا أیدیهم وتشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون)

19- تذکر کتابة الملائکة لأعمالک، فالملائکة تکتب أعمالک وأقوالک کما قال تعالى (وإن علیکم لحافظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون) ولا یخفى علیهم شیء، وتستمر الملائکة فی کتابة أعمالک حتى تخرج روحک من الحیاة.

20- إلزم الذین تنتفع برؤیتهم قبل کلامهم، لأن الإنسان یتأثر بمن یجالس.. و(المرء على دین خلیله فلینظر أحدکم من یخالل) والقرین بالمقارن یقتدی..

22- جالس التائبین من تلک المعصیة لیخبروک بکیفیة ترکهم لها، لأن هؤلاء التائبین قد سبق أن فعلوا تلک المعاصی وسبقوک لها وعرفوا نهایاتها..

23- املأ فراغک " بأی شیئ نافع من أمور الدین أو الدنیا المباحه سواء (لعب أو ریاضة أو زیارة ونحو ذلک) واعلم إن الفراغ سبب فی بدایة الضیاع والانحراف فلابد من الحرص على استغلال الوقت بما ینفع.

24- لابد من إیجاد البدیل، فمثلا :سماع الأناشید الإسلامیة النافعة والمؤثرة تعتبر بدل عن سماع الأغانی والموسیقى..

25- طلب العلم، لأن العلم ینیر لک الطریق فتعرف به الخیر من الشر.

26- دور الأب فی تسهیل المعاصی، فیجب على الأب أن یساهم فی تقلیل المعاصی فی البیت وذلک بتطهیر البیت من وجود أجهزة الفساد، والحرص على تربیة الأبناء التربیة الصحیحة.

27- علاقة الوالدین بالأبناء، فعلاقة المحبة والمودة والتفاهم بین الآباء والأبناء لها دور کبیر فی تقلیل الذنوب.

28- الإستغناء عن الکمالیات, لأن الإسراف والتبذیر والترف طریق الشیطان، والغنى من دوافع المعاصی.

29- دور الدعاة فی تقلیل المنکرات، ولیعلم الدعاة - وفقهم الله - أن لهم دور کبیر فی تقلیل الذنوب بسبب ما یقومون بهمن أنشطة دعویة، وکم من داعیة کان سببا فی منع معصیة أو تخفیفها، وکم من برنامج دعوی کان سببا فی هدایة الشباب والفتیات.

30- التفکیر فی الفوائد المترتبة على ترک الذنوب، فمنها : انشراح الصدر وسلامة الروح وصفاء النفس ومحبة الله والفوز بالجنة وغیر ذلک.

31- تذکر قصص الهالکین، نعم إذا حدثتک نفسک بالذنوب فتذکر أولئک الشباب الذین ماتوا على ذنوبهم فهذا مات وهو یعزف العود، وهذا مات وهو یستمع إلى شریط الغناء، وآخر مات وهو تارک للصلاة، فمن لهم الآن وهم فی قبورهم ؟؟

32- تذکر لو کنت من أهل النار، أعاذنا الله منها یوم تقلب فی النار, قال تعالى (یوم تقلب وجوههم فی النار یقولون یالیتنا أطعنا الله وأطعنا الرسول) 33- تذکر أن الجوارح من النعم، فهل تذکرت ذلک الذی فقد سمعه أو بصره أو یده أو قدمه ؟ إن هؤلاء یتمنون أن تعود لهم جوارحهم لکی یستمتعوا بها ولکی یستخدموها فیما یرضی الله تعالى، ولکنک أخی وأنت یا أختاه ممن یبارزون الله بارتکاب الآثام بهذه الجوارح، فأین شکر النعم ؟.34- تذکر أنت لماذا موجود، حینها تعرف الغایة من سبب وجودک إن الغایة من وجودک هی (العبادة) کما قال تعالى (وما خلقت الجن والإنس إلا لیعبدون) فأنت لم تخلق لتلعب أو لتمرح أو.. بل لتعبد الله، فهل قمت بهذه الغایة ؟ أم أنک أضعت حیاتک فی اللهو واللعب ؟

35- الصدق مع الله... واعلم بأن من صدق مع الله فی ترک الذنوب فسوف یشرح الله صدره ویفتح له أبواب التوبة.

36- إجعل والدیک یدعون لک، لأن دعاء الوالدین مستجاب.

37- أن تعلم أن الشیطان یرید إضلالک، وسیفعل کل ما یستطیع لأجل أن یعیدک إلى تلک الذنوب فاستعذ بالله منه (وإما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله إنه هو السمیع العلیم).

38- ترک الصغائر، لأن الذی یتساهل فی ارتکاب الصغائر سیقع فی الکبائر.

39- إلقاء جمیع آثار الجاهلیة، فلابد أن تزیل کل ما تبقى من آثار الجاهلیة من الذنوب مثل (الصور سواء صور المجلات أوصور النساء فی الجوال وغیرها.

40- اعلم أن الهدایة لا تأتیک، بل یلزمک أن تبحث عنها وتسعى لتحقیقها وتثبیتها فی قلبک، وفی الحدیث القدسی (یا عبادی کلکم ضال إلا من هدیته)


« چهارشنبه 91/12/30 » « @ » « » C o m m e n t »

1حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی

   آنچه در این مهم موجب تعالی می شود التفات به معنای حقیقی و واقعی حماسه و سیاست و اقتصاد است که به اندازه وافی و کافی و شافی در روایات به این امور پرداخته شده است باشد که رفتاری صادقانه با الفاظ و مفاهیم مستعمل داشته باشیم چرا که سفارش اکید معصومین بر جریان و تحقق واقعی و حقیقی الفاظ بر مبنای تعریفی است که آنان برای ما بیان داشته اند نه جریان هر معنای التقاطی از الفاظ « الحماسة بلا معرفة نار بلا نور » لذا سعادت در رفتار صادقانه است .

    حماسة:

1 - مصدر حمس . 2 - شدة ، حیویة . 3 - منع . 4 - شجاعة . 5 - محاربة .

2.  حمس - یحمس ، حماسة:

- شجع ، کان شجاعا

3.  حماسة - حَمَاسَةٌ :

[ ح م س ]. ( مصدر حَمُسَ ).
1 . " أظْهَرَحَمَاسَةً فِی الْمَعْرَکَةِ " : شَجَاعَةً ، حَمِیَّةً ، حَیَوِیَّةً ، حِدَّةً . " عَبَّرَ عَنْ حَمَاسَتِهِ ".
2 ." دِیوَانُ الحَمَاسَةِ " : مَجْمُوعُ قَصَائِدَ مِنْ عُیُونِ الشِّعْرِ العَرَبِیِّ تَدُورُ حَوْلَ الأَمْجَادِ وَالبُطُولاَتِ فِی الحُرُوبِ .

4.  حمُسَ یَحمُس ، حَماسةً ، فهو حمیس:

• حمُس الرَّجلُ شجُع " الحماسة برکان لا تنبت على قمّته أعشابُ التردّد ، - لم یُثر الموضوع أیّةحماسة، - الحماسة بلا معرفة نار بلا نور [ مثل أجنبیّ ]: ویماثله فی المعنى المثل العربیّ : لیس التّهوّر من الشَّجاعة ".

5.  حَماسَة:

مصدر حمُسَ .
• الحَماسَة : ( آداب ) من أغراض الشِّعر العربیّ وموضوعاته الرَّئیسیّة ، وتدور حول الإشادة بالأمجاد والانتصارات فی الحروب والمثل الرَّفیعة .


« چهارشنبه 91/12/30 » « @ » « » C o m m e n t »

وصیت نامه را درقالب ورد، دانلود کنید Download 

  • قانون مدنی 
     فصل اول: کلیات
    ماده 825- وصیت بر دو قسم است: تملیکی و عهدی.
    ماده 826- وصیت تملیکی :عبارت است از اینکه کسی عین یا منفعتی را از مال خود برای زمان بعد از فوتش به دیگری مجاناً تملیک کند.
    وصیت عهدی :عبارت است از اینکه شخصی یک یا چند نفر را برای انجام امر یا اموری یا تصرفات دیگری مأمور می‌نماید
    .
    مانند وصیّت به تجهیزش یا اجیر گرفتن برای حج، نماز، روزه و امثال این ها
    وصیت کننده = موصی
    ، کسی که وصیت به نفع او شده است = موصی له، مورد وصیت = موصی به، و کسی که به موجب وصیت عهدی ولیّ بر مورد ثلث یا بر صغیر قرار داده می‌شود = وصی نامیده می‌شود.
    ماده 827- تملیک به موجب وصیت محقق نمی‌شود مگر با قبول موصی له پس از فوت موصی.
    ماده 828- هر گاه موصی له غیر محصور باشد، مثل اینکه وصیت برای فقرا یا امور عام المنفعه شود، قبول شرط نیست.
    ماده 829- قبول موصی له قبل از فوت موصی مؤثر نیست و موصی می‌تواند از وصیت خود رجوع کند، حتی در صورتی که موصی له، موصی به را قبض کرده باشد.
    ماده 830- نسبت به موصی له، رد یا قبول وصیت بعد از فوت موصی معتبر است. بنابراین، اگر موصی له قبل از فوت موصی وصیت را رد کرده باشد، بعد از فوت می‌تواند آن را قبول کند، و اگر بعد از فوت آن را قبول و موصی به را قبض کرد، دیگر نمی‌تواند آن را رد کند، لیکن اگر قبل از فوت قبول کرده باشد بعد از فوت قبول ثانوی لازم نیست.
    ماده 831- اگر موصی له صغیر یا مجنون باشد، رد یا قبول وصیت با ولی خواهد بود.
    ماده 832- موصی له می‌تواند وصیت را نسبت به قسمتی از موصی به قبول کند؛ در این صورت، وصیت نسبت به قسمتی که قبول شده صحیح و نسبت به قسمت دیگر باطل می‌شود.
    ماده 833- ورثه موصی نمی‌توانند در موصی به تصرف کنند، مادام که موصی له رد یا قبول خود را به آنها اعلام نکرده است.
    اگر تأخیر این اعلام موجب تضرر ورثه باشد، حاکم موصی له را مجبور می‌کند که تصمیم خود را معین نماید.
    ماده 834- در وصیت عهدی قبول شرط نیست، لیکن وصی می‌تواند مادام که موصی زنده است وصایت را رد کند؛ و اگر قبل از فوت موصی رد نکرد، بعد از آن حق رد ندارد، اگر چه جاهل بر وصایت بوده باشد.
  • فصل دوم: در موصی
    ماده 835- موصی باید نسبت به مورد وصیت جایزالتصرف باشد.
    ماده 836- هرگاه کسی به قصد خودکشی خود را مجروح یا مسموم کند یا اعمال دیگر از این قبیل، که موجب هلاکت است، مرتکب گردد و پس از آن وصیت نماید، آن وصیت در صورت هلاکت باطل است، و هرگاه اتفاقاً منتهی به موت نشد، وصیت نافذ خواهد بود.
    ماده 837- اگر کسی به موجب وصیت یک یا چند نفر از ورثه خود را از ارث محروم کند، وصیت مزبور نافذ نیست.
    ماده 838- موصی می‌تواند از وصیت خود رجوع کند.
    ماده 839- اگر موصی ثانیاً وصیتی برخلاف وصیت اول نماید، وصیت دوم صحیح است.
     

فصل سوم: در موصی به
ماده 840- وصیت به صرف مال در امر غیر مشروع باطل است.
ماده 841- موصی به باید ملک موصی باشد و وصیت به مال غیر، ولو با اجازه مالک، باطل است.
ماده 842- ممکن است مالی را که هنوز موجود نشده است وصیت نمود.
ماده 843- وصیت به زیاده بر ثلث ترکه نافذ نیست، مگر به اجازه وراث؛ و اگر بعض از ورثه اجازه کند فقط نسبت به سهم او نافذ است.
ماده 844- هرگاه موصی به مال معینی باشد، آن مال تقویم می‌شود؛ اگر قیمت آن بیش از ثلث ترکه باشد، مازاد مال ورثه است مگر اینکه اجازه از ثلث کند.
ماده 845- میزان ثلث به اعتبار دارایی موصی در حین وفات معین می‌شود نه به اعتبار دارایی او در حین وصیت.
ماده 846- هر گاه موصی به منافع ملکی باشد، دائماً یا در مدت معین، به طریق ذیل از ثلث اخراج می‌شود:
بدواً عین ملک با منافع آن تقویم می‌شود، سپس ملک مزبور با ملاحظه مسلوب المنفعه بودن در مدت وصیت تقویم شده تفاوت بین دو قیمت از ثلث حساب می‌شود.
اگر موصی به منافع دائمی ملک بوده و بدین جهت عین ملک قیمتی نداشته باشد، قیمت ملک با ملاحظه منافع از ثلث محسوب می‌شود.
ماده 847- اگر موصی به کلی باشد تعیین فرد با ورثه است، مگر اینکه در وصیت طور دیگر مقرر شده باشد.
ماده 848- اگر موصی به جزء مشاع ترکه باشد، مثل ربع یا ثلث، موصی له با ورثه در همان مقدار از ترکه مشاعاً شریک خواهد بود.
ماده 849- اگر موصی زیاده بر ثلث را به ترتیب معینی وصیت به اموری کرده باشد و ورثه زیاده بر ثلث را اجازه نکنند، به همان ترتیبی که وصیت کرده است از ترکه خارج می‌شود تا میزان ثلث و زاید بر ثلث باطل خواهد شد، و اگر وصیت به تمام یکدفعه باشد، زیاده از همه کسر می‌شود.

  • فصل چهارم: در موصی له
    ماده 850- موصی له باید موجود باشد و بتواند مالک چیزی بشود که برای او وصیت شده است.
    ماده 851- وصیت برای حمل صحیح است، لیکن تملک او منوط است بر اینکه زنده متولد شود.
    ماده 852- اگر حمل در نتیجه جرمی سقط شود، موصی به به ورثه او می‌رسد، مگر اینکه جرم مانع ارث باشد.
    ماده 853- اگر موصی لهم متعدد و محصور باشند موصی به بین آنها بالسویه تقسیم می‌شود، مگر اینکه موصی طور دیگر مقرر داشته باشد.

  • فصل پنجم: در وصی
    ماده 854- موصی می‌تواند یک یا چند نفر وصی معین نماید. در صورت تعدد، اوصیاء باید مجتمعاً عمل به وصیت کنند، مگر در صورت تصریح به استقلال هر یک.
    ماده 855- موصی می‌تواند چند نفر را به نحو ترتیب وصی معین کند: به این طریق که اگر اولی فوت کرد دومی وصی باشد و اگر دومی فوت کرد سومی باشد و هکذا.
    ماده 856- صغیر را می‌توان به اتفاق یک نفر کبیر وصی قرار داد. در این صورت، اجراء وصایا با کبیر خواهد بود تا موقع بلوغ و رشد صغیر.
    ماده 857- موصی می‌تواند یک نفر را برای نظارت در عملیات وصی معین نماید.
    حدود اختیارات ناظر به طریقی خواهد بود که موصی مقرر داشته است یا از قرائن معلوم شود.
    ماده 858- وصی نسبت به اموالی که بر حسب وصیت در ید او می‌باشد حکم امین را دارد و ضامن نمی‌شود مگر در صورت تعدی و تفریط.
    ماده 859- وصی باید بر طبق وصایای موصی رفتار کند و الا ضامن و منعزل است.
    ماده 860- غیر از پدر و جد پدری کس دیگر حق ندارد بر صغیر وصی معین کند
     
  •  امّا تعریف الوصیّة لغة واصطلاحا:
  •  وصیّت درلغت به معنی وصل است عرب گوید: ارض واصیة ، بمعنی : متّصلة النبات .( مفردات راغب / مادّة : وصی ) ودراصطلاح فقهاء ( عرف متشرّعة یا عرف شرع )عبارت است از: تملیک عین ویا منفعت بلا عوض بعد از مرگ، وازاین معنی دانسته می شود که وصیّت حقیقت شرعیّه است وعرب این معنی را نمی شناخته وشرع برای این معنی وضع کرده است لذا ازپیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مرویّ است که فرمودند: من مات بغیر وصیّة مات میتة جاهلیّة ، واین کلام دلیل است که اعراب جاهلی این معنی را نمی شناختند. و کلمه وصیّت اسم مصدر است برای ایصاء، گفته میشود:اوصی زید وصیّة لعمروٍ، ودراینجا لازم است فرق بین مصدرواسم مصدربیان شود پس گوئیم: اسم مصدراسم است برای آن معانی متصوّرة که فاعل  برای تحصیل آن فعل انجام می دهد ومصدر همان فعلی است که فاعل درخارج ایجاد میکند، مثلا عطاء  معنای شناخته شده برای انسان است وزمانیکه فاعل این معنی را درخارج ایجاد کنداعطاء است وهمچنین  وصیّة معنائی است که شناخته شده است که عبارت باشد ازهمان نوشته ای که بواسطه آنشخصی  مالک عینی بعد از فوت موصی میشود وانجام این وصیّة ایصاء است. بنابراین کسانی که گفته اند : وصیّة مشتقّ است از: وَصَی یَصی و یا : وصّی یُوَصّی ازباب تفعیل اشتباه است زیرا به فاعل آن مُوصِی ازباب اِفعال گفته میشود نه مُوَصِّی ازباب تفعیل ونه واصی ثلاثی مجرد. وهمچنین فعل مستعمل ازآن درلسان شرع ومتشرّعة اوصی یوصی ازباب اِفعال است، قال الله تعالی : یُوصیکم الله فی اولادکم ( النساء / 11) ای: یحملکم الله علی الوصیّة فی حقّ اولادکم وقال : من بعد  وصیّة توصون بها ( النساء /12) وامّا توصیة پس هرکجا درقرآن استعمال شده متضمّن معنای وعظ  ونصیحت است کما قال تعالی : ووصّی بها ابراهیم بنیه ( البقرة / 132) وقال ایضاً: ووصّینا الانسان(العنکبوت / 8). وهمچنین مصطلح فقهاء چنین است که به وصیّت تملیکی وصیّة گویند وبه وصیّت عهدی وِصایة بکسر واو گویند، بخاطراینکه وزن فِعالة بکسسرفاء درکلام عرب کثیراً برای صِناعات ووِلایات استعمال می شود به حیثی که بصورت قیاس عربیّت درآمده مثل: خِیاطة ونِجارة ومثل: وِکالة وخِلافة، بنابراین معنای وِصایة عبارت است از: حسن القیام علی الوصیّة، چنانچه ازکلام ابن قتیبة درادب الکاتب (ص/471)  مفهوم است. وامّا فرق بین وصیّت وهبة پس وصیّت تملیک مقیّد به بعدازفوت وهبة تملیک مقیّد به قبل ازفوت است. وامّا آیا وصیّت واجب است یا مستحبّ ؟ پس گوئیم: آیه شریفه : کتب علیکم اذا حضراحدکم الموت ان  ترک خیراً الوصیّة للوالدین والاقربین بالمعروف حقّاً علی المتّقین ، ( البقرة /180 ) دلالت بروجوب مؤکّد دارد زیرا اولّاً لفظ کتب درقرآن بمعنی فرض ووجوب است مثل : کتب علیکم الصیام ، ( البقرة/183 ) ومثل: انّ الصلوة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً، ( النساء / 103) وقال ابن العربی المالکی فی احکام القرآن: المعنی: ثبت علیکم فی اللوح الاوّل  الّذی لا یدخله نسخ ولا یلحقه تبدیل. ( ج-1/ص-70) وثانیاً کلمه حقّاً که مفعول مطلق است معنای کتب را تأکید کرده، قال الجصّاص الحنفیّ فی احکام القرآن: ولا شیئ فی الفاظ الوجوب آکد من قول القائل: هذا حقّ علیک.(ج-1/ ص-203) واگرازکتب مجاز یعنی غیرازوجوب قصد شده بود جایز نبود مؤّکد به مفعول مطلق شود زیرا جایزنیست گفته شود: قتلتُ زیداً قتلاً درحالی که اورا شدیداً زده باشی ومبالغةً لفظ قتل را بکاربرده باشی. بهرحال دروجوب وعدم وجوب وصیّت اختلاف است، وظاهرازکلام مجمع البیان ثبوت وجوب وعدم نسخ است قال: اختلف فی هذه الآیة فقیل: انّها منسوخة وقیل : انّها منسوخة فی المواریث ثابتة فی غیرالوارث وقیل: انّها غیرمنسوخة اصلاً وهوالصحیح عندالمحقّقین من اصحابنا.(مجمع البیان/ص-267) وقطب الدین راوندی درکتاب فقه القرآن گفته:معنی کتب،فُرض الّا انّه هنا معناه الحثّ والترغیب دون الفرض والایجاب (فقه القران-ج2/ص-299) درواقع وجوب آیه را منسوخ می داند اگرچه گفته: ومن ادّعی نسخ الآیة فلا نسلّم له ذلک بلا دلیل.(مصدرسابق) وجمیع فقهاء شیعه به دلیل اجماع برعدم وجوب وصیّت قائل به ندب واستحباب وصیّت هستند، درحالیکه چنانچه گفتیم اراده معنای ندب ازلفظ «کُتِبَ» مجازاست ومجازمؤکّد به مفعول مطلق نمی شود علاوه احادیث: الوصیّة حقّ علی کلّ مسلم، و: من لم یحسن عند الموت وصیّته کان نقصاً فی مروئته وعقله، و:من لم یوص عند موته لذوی قرابته ممن لایرثه فقد ختم عمله بمعصیة،و: من مات بغیروصیّة مات میتة جاهلیّة،و: الوصیّة تمام ما نقص من الزکوة،و: لاینبغی للمسلم ان یبیت الّاو وصیّته تحت رأسه،که درکتاب الحدائق الناضرة (ج-22/ص 376 به بعد)موجود است دلالت بروجوب  دارد اگرچه شیخ یوسف بحرانی گفته: وانّما حملناه علی الاستحباب وان کان ظاهره الوجوب لما رواه العیّاشی عن ابی بصیرفی الصحیح عن احدهما علیهما السلام فی قوله تعالی: کتب علیکم اذا حضراحدکم الموت ان ترک خیراً الوصیّة للوالدین والاقربین، قال: منسوخة، نسختها آیة الفرائض.(ج-22/ص-380) وما ازقطب الدین راوندی نقل کردیم که گفت: ومن ادّعی نسخ الآیة فلانسلّم له ذلک بلا دلیل. علاوه اینکه اجماع درنزد شیعه درحکم خبرواحد است وجایز نیست نسخ قرآن توسّط خبرواحد بلکه متواترنیز، اذ لا ینسخ القرآن الّا القرآن،قال الله تبارک وتعالی:ما ننسخ من آیة اوننسها نأت بخیرمنها اومثلها،(البقرة/106) واخبارمثل قرآن نیست، قال فی فقه القرآن:ولایجوزان ینسخ بما یقتضی الظنّ کتاب الله الّذی یوجب العمل (فقه القرآن-ج2/ص-306) وشیخ طوسی درکتاب خلاف بعدازاینکه گفته:مستحبّ است وصیّت برای اقاربی که ارث میبرند ولی حاجب دارند مثل: خواهرهمراه فرزند، گفته: وذهبت طائفة الی انّ الوصیّة واجبة لهؤلاء، ودرردّ آنها گفته : دلیلنا انّ الاصل براءة الذمّة وایجابها یحتاج الی دلیل. (الخلاف-ج4/  ص136) وجواب ازکلام شیخ این است که: دلیل برایجاب آیه شریفه است وبا وجود آن استدلال به اصل نمی شود. وازمخالفین حسن وطاووس وابن المسیّب وزهری قائل  به وجوب مطلق هستند یعنی درمال  کثیروقلیل علی ما حکی عنهم ابومنصوربغدادی درکتاب ناسخ ومنسوخ (ص- 238 ) . بنابراین اگرقائل بوجوب شویم ،این وجوب مشروط است نه مطلق، زیرا اذا درآیه شریفه ظرف است  برای کُتِبَ بنابراین وجوب درزمان آشکارشدن علائم موت است پس قبل ازآن واجب نیست، وکُتِبَ در معنی جواب شرط برای اِن ترک خیراً است بنابراین وجوب مشروط به دارا بودن مال کثیراست وگفته شده: لایقال للمال خیرحتّی یکون کثیراً، (مفردات راغب- مادّة خیر) وچون کُتِبَ را دلیل برجواب شرط قراردادیم بنابراین زمان آن مستقبل می شود والّا زمان آن ماضی است وغیرقابل تعلیق وشرط نیزبدون جواب میماند، وللوالدین والاقربین متعلّق به الوصیّة است بنابراین وجوب وصیّت مشروط به وجودوالدین واقربین میشود پس اگرکسی والدین اودرقید حیات نباشند ویا درشهری باشد که دسترسی به اقربین ندارد وجوب وصیّت ازبین میرود وهمچنین اگرکسی که دارای مال کثیراست وخیلی کم ازآنرا وصیّت کند به معروف عمل نکرده وهمچنین اگر اقرباء فقیر دارد ولی برای اغنیاء وصیّت کند نیز خلاف معروف  رفتار کرده است.


« چهارشنبه 91/12/30 » « @ » « » C o m m e n t »
<      1   2   3   4   5      >
دربــــاره وبـــلاگ

@
یکی از اهداف ایجاد وبلاگ چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید : بنویس ومنتشر ساز دانش خود را در میان برادران دینی ات؛ پس چون مرگت فرا رسد، کتابهای خود را میراث اولادت قرار بده؛ زیرا براستی زمان آشفتگی و هرج و مرجی بر مردم خواهد آمد که در آن جُز به کتب خودشان اُنس نمی گیرند! می نویسم تا حداقل صله ای با برادران و خواهران ایمانی در عالم مجازی داشته باشم و ...
سایت های ویـــــژه و مفیــد
سایت هدایت
شَبـَــــــــــــــــکَة المِشــــــــــکاة الإسلامیــــــــــــــة ************************ شَبـَــــــــــــــــکَة المِشــــــــــکاة الإسلامیــــــــــــــة ************************ شَبـَــــــــــــــــکَة المِشــــــــــکاة الإسلامیــــــــــــــة ************************ شَبـَــــــــــــــــکَة المِشــــــــــکاة الإسلامیــــــــــــــة ************************
پروفایل نویسنده
آمـــــار وبـــــلاگ


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 83768